پیشگامان آگاهی

کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز

تصویری که نشان دهنده ی کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز است

کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز

کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز یک فعالیت شناختی آشناست که تا حدود زیادی همه ما آن را می شناسیم. این که تصمیم می گیریم در آینده چگونه رفتار کنیم نشان دهنده قدرت برنامه ریزی شناختی ماست. این آینده می تواند چند سال بعد یا همین فردا باشد.

به عنوان مثال اینکه فردا صبح مان را چگونه شروع کنیم بعد به کدام کارها بپردازیم، ناهارمان را چگونه بخوریم، برای بعد از ظهر چگونه کارهایمان را انجام دهیم، شب شام را در کجا بخوریم و چگونه؟ همه وهمه نشان از یک برنامه ریزی کوتاه مدت دارند.

همچنین علاوه بر برنامه ریزی کوتاه مدت ما برنامه ریزی بلند مدت هم داریم مثل اینکه در شب عید کجا باشیم؟ چه مسیر شغلی را دنبال کنیم؟ همانطور که می بینیم فعالیت شناختی برنامه ریزی در حقیقیت از پیش پا افتاده ترین کارها تا مهم ترین کارها را در بر میگیرد(هایس روت و هایس روت، ۲۰۱۰).

کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز فرایندی از اعمال تعیین شده در جهت رسیدن به برخی اهداف است. این اولین مرحله از دو مرحله ی فرایند حل مسئله است. مرحله دوم در حل مسئله، نظارت و هدایت اجرای برنامه به نتیجه موفق است. این دو مرحله به عنوان برنامه ریزی و کنترل مشخص شده است.برنامه ریزی فرایندی دوبعدی است. که از یک بعد زمان ویک بعد انتزاع تشکیل شده است. البته این نکته را باید در نظر گرفت که در دیدگاه مردم بعد فرصت و زمان بیشتر از انتزاع مطرح است.

مدت  زیادی است که قشر پیشانی را مسئول رفتار برنامه ریزی می دانند. به عنوان مثال هارلو[۲](۱۸۶۸) اینگونه بحث می کند که نقایص در قشر پیشانی منجر به نقص در مهارت برنامه ریزی می گردد. در حالیکه مدت ها بعد بیانچی[۳](۱۹۲۲) نقص در توانایی هماهنگ کردن عناصریک تکلیف پیچیده را در نتیجه نقایص قشر پیشانی در میمون ها می دانست(موریس و وارد، ۲۰۰۵).

کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز اشاره به توانایی سازماندهی مراحل و عناصر برای رسیدن به یک هدف دارد(لزاک وهمکاران، ۲۰۰۴). کارکرد اجرایی برنامه ریزی در حقیقت فعالیت های چند وجهی است که نیازمند درخواست های شناختی پیچیده ای است. هندرسون(۱۹۹۵) دریافت که کودکان سه ساله قادرند انواع برنامه های کلامی مانند برنامه ریزی برای رویدادهای آشنا را انجام دهند.

این نوع ساده کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز با برنامه ریزی کودکان ۷ تا ۱۱ ساله ای که در آن رفتار استرات‍ژیک و برنامه ریزی سازمان یافته و کارامد به کارگرفته می شود متفارت است(لوین و همکاران، ۱۹۹۱ به نقل ازجوردائو و روسلی، ۲۰۰۷). همچنین نتایج پژوهش های اخیر نشان می دهد که کارکرد اجرایی برنامه ریزی بیشترین رشد را در سنین ۵ تا ۸ سالگی دارد و این رشد به نحو موثری باعث بهبود عملکرد در اوایل نوجوانی می گردد(رومین وریموند، ۲۰۰۵ به نقل از جوردائو و روسلی، ۲۰۰۷).

از طرف دیگر ویلز وهمکارانش(۱۹۹۱) بر این باورند که کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز یکی از کارکردهایی است که نسبت به دیگر کارکردها خیلی دیرتر به رسش می رسد واین سن را حدود ۱۲ سالگی می دانند. اندرسن و همکاران(۱۹۹۶) نتایج عملکرد کودکان را در سنین مختلف بر روی آزمون برج لندن سنجیدند. نتایج نشان می داد که خطاهای کودکان کم سن وسال تر نسبت به کودکان بزرگتر بیشتر بود.

این نتایج اعتقاد ویلز مبنی بر تاخیر در رسش کارکرد برنامه ریزی را تایید می کند. اندرسن بر این اعتقاد بود که در سن ۹ تا ۱۳ سالگی کارکرد اجرایی برنامه ریزی به بلوغ خود وبه سطح بزرگسالی خود می رسد.

کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز مستلزم یکسری از اعمال لازم برای رسیدن به هدف است. به همین خاطر می توان گفت که کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز یک جزء از فراشناخت است( برون وهمکاران، ۱۹۸۳ به نقل از ازدوکو وهمکاران، ۲۰۰۰).

کارکرد اجرایی برنامه ریزی مغز نیازمند در نظر داشتن هدف اصلی(مثلا تهیه شام) و خرده اهدافی است که زمینه رسیدن به هدف اصلی را فراهم می کنند(خرید مواد لازم و دستورالعمل تهیه غذا). معمولا در کارکرد برنامه ریزی این هدف اصلی است که اهداف جزیی را هدایت می کند. به نظر می رسد که این پیوند در بیماران دچار اختلال لوب پیشانی به هم خورده است. به این صورت که این گونه بیماران می دانند که برای رسیدن به هدف(تهیه شام) چه چیزهایی لازم است.

اما در برداشتن قدم های لازم برای رسیدن به هدف نهایی شکست می خورند. شکست های مشابه این چنینی در اجرای دستورالعمل ها برای رسیدن به یک هدف نهایی در کودکان ۳ ساله زیاد دیده می شود. این بی اعتنایی نسبت به مراحل و قدم های لازم برای رسیدن به هدف را ((غفلت هدف[۴])) نامیده اند و به نظر می رسد به کارکرد قشر پیشانی و هوش عمومی مرتبط باشد(دونکن، ۱۹۹۵ به نقل ازدوکو وهمکاران، ۲۰۰۰).

غفلت هدف در حقیقت بازتاب تفکیک بین دانش فراشناختی وکاربرد دانش است(کنترل فراشناختی).بنابراین غفلت هدف یک بدکارکردی اجرایی است که مطابق با آن نگهداری هدف در ذهن با یک حرکت از بالا به پایین شناختی توسط سیستم اجرایی ارائه نشده است(دوکو وهمکاران، ۲۰۰۰).

در غفلت هدف بیماران دقیقا کاری را که باید انجام دهند را شرح می دهند منتهی در انجام مراحل آن شکست می خورند و عملا کاری انجام نمی دهند. به عنوان مثال به بیماران گفته می شود که هنگامی که نور چراغ را دیدند دستشان را بالا ببرند. بعد از اینکه چراغ روشن می شود آنها می گویند من باید دستم را بالا ببرم ولی هیچ تلاشی در این زمینه انجام نمی دهند(لوریا، ۱۹۹۶ به نقل از دونکن و همکاران، ۲۰۰۸).

غفلت هدف به صورت ویژه پیوند نزدیکی با نمرات استاندارد آزمون هوش عمومی اسپیرمن دارد(کتل، ۱۹۷۱ و اسپیرمن، ۱۹۰۶ به نقل از دونکن و همکاران، ۲۰۰۸).

[۱] Planing

[۲] Harlow

[۳] Bianchi

[۴] goal neglect

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

توسط
تومان