استدلال سیال
استدلال سیال توانایی فهم روابط پیچیده و حل مسائل جدید است. استدلال سیال نزدیکترین عامل به هوش عمومی در مدل سلسله مراتبی هوش کارول است. مارتینز از استدلال سیال بهعنوان پسرعموی نزدیک هوش عمومی یاد میکند.
آزمونهایی نظیر ریون که به اطلاعات اکتسابی تکیه نمیکنند سنجش خوبی از استدلال سیال بهحساب میآیند (یوان و همکاران، ۲۰۰۶). استدلال سیال طبق تعریف روید حل مسائل کلامی و غیرکلامی با استفاده از استدلال قیاسی و استقرایی است. بر طبق استدلال قیاسی دانشآموز باید از یک قاعده کلی به یک قاعده جزئی برسد.
این فرایند در استقرا معکوس است. استدلال سیال همانند حافظهی فعال به بخشهای کلامی و غیرکلامی تقسیم میشود. استدلال سیال کلامی توانایی حل مسائل کلامی جدید و بیان راهحلهای این مسائل را اندازهگیری میکند.
در مقابل استدلال سیال غیرکلامی مسائلی که به شکل تصویری و بدون تکیهبر اطلاعات وابسته به فرهنگ و مدرسه ارائهشدهاند را اندازهگیری میکند (آگاهی و اسعدی، ۱۳۹۵).
باور عمومی بر این است که استدلال سیال اندازهگیری خوبی از هوش سیال عمومی است که بدون تأثیر فرهنگ توانایی استدلال انتزاعی و حل مسائل جدید را ممکن میسازد. واژهی مسائل جدید را نباید باهوش متبلور که توانایی اکتساب مطالب جدید است، اشتباه گرفت.
استدلال سیال رابطه نزدیکی با توانایی عمومی هوش (عامل g) دارد که هردوی این عوامل یعنی استدلال سیال و توانایی هوش عمومی پیشبینی کنندههای خوبی برای موفقیت حرفهای و تحصیلی در زندگی افراد هستند (چودرسکی و نکا، ۲۰۱۲).
زیربنای شناختی استدلال سیال
بیش از سی سال است که همبستگی بین توجه، حافظه فعال و سایر کارکردهای سطوح بالای شناختی مشخص گردیده است. محققان از این دادهها برای شناسایی مکانیسمهای گوناگون حافظه فعال که بهعنوان عوامل زیر بنایی در استدلال سیال مطرح هستند استفاده میکنند.
اخیراً دو تئوری در ادبیات پژوهشی حافظه فعال و استدلال سیال قدرت و نفوذ بیشتری به دست آوردهاند. اولین نظریه، نظریه توجه اجرایی است. نظریه توجه اجرایی تفاوتهای استدلال را ازنظر قابلیت کنترل توجه تبیین میکند و پیشبینی میکند که مزیت افراد باهوش بر سایر افراد در تمرکز بهتر آنها بر اطلاعات مربوطه و جلوگیری آنها از عوامل مزاحم در حافظه فعال است (اگر و کانت، ۲۰۰۴).
نظریه دوم، نظریه ظرفیت ذخیرهسازی است که فرض میکند استدلال بهتر به ظرفیت بیشتر حافظه فعال متکی است. این ظرفیت شامل تعداد اقلامی است که بهطور فعال میتوانند در حافظه فعال بهصورت موازی حفظ گردند. هر دو رویکرد به استدلال سیال موافق نگهداری اطلاعات بهصورت فعال برای پردازش است و این برای یک استدلال سیال مؤثر حیاتی است.
عاملی که نظریه کنترل توجه درباره حافظه فعال و استدلال سیال را متمایز میکند کیفیت نگهداری اطلاعات است که درواقع در شرایط رقابت و مداخله پاسخ بسیار مهم است؛ اما این توانمندیها تنها به مقدار تکههای فعال شناختی مربوط نیستند. تمرکز مؤثر بر توجه برای نظریهی کنترل توجه بسیار مهم است. تمرکز مؤثر بر توجه، مستلزم بازداری موفقیتآمیز عوامل نامربوط و مزاحم است (اگر و جان، ۲۰۰۲).
از طرف دیگر نظریههای ظرفیت ادعا میکنند که کنترل توجه برافزایش نمرات استدلال سیال تأثیری ندارد، درصورتیکه نگهداری آیتمها در حافظه فعال و بیشترین ظرفیت ممکن برای استدلال سیال حیاتی است. نتایج پژوهشهای اخیر نشان میدهد که مکانیسمهای کنترل و ظرفیت بهعنوان عاملهای اساسی بر استدلال سیال نقش دارند (چودرسکی و نکا، ۲۰۱۲).
استدلال سیال در عملکرد خود، نیاز به استفاده از اطلاعات نگهداری شده در حافظه فعال دارد. سرعت پردازش بالا بهاحتمالزیاد به فرایند استدلال اجازه میدهد که قبل از اینکه اطلاعات از بین بروند فرایند خود را کامل کند. ظرفیت حافظه فعال توانایی استدلال را محدود میکند؛ و ظرفیت بیشتر در حافظه فعال به کارآمدی بهتر و بیشتر استدلال سیال کمک میکند.
درنهایت سرعت پردازش میتواند به حافظه فعال هم مربوط باشد چون سرعت پردازش بالا باعث بازیابی بیشتری میشود و این باعث میشود مقدار بیشتری از اطلاعات در حافظه فعال حفظ شوند (فری و هال، ۲۰۰۰).
پژوهشهای زیادی بر این نکته تأکیددارند که منبع اصلی تفاوتهای فردی در فرایند استدلال، به این بستگی دارد که چقدر از اطلاعات لازم در حافظه فعال حفظ میشود.
اخیراً کیلونن و کریستال (۱۹۹۰) متوجه شدند که همبستگی متغیرهای نهفته در استدلال سیال و حافظه فعال در چهار مطالعه بزرگ تقریباً ۸/۰ بود. این نتایج خیلیها را شگفتزده کرد چونکه حافظه فعال بهطور مشخص از بسیاری از مدلهایی که فرایندهای جزئی اجرایی آنان را در اختیار داشت غایب بود (استرنبرگ، ۱۹۸۴)؛
اما کیلونن و کریستال (۱۹۹۰) به این مهم اشاره میکنند که در مدل پردازش اطلاعات استرنبرگ فرض شده است بسیاری از فرایندهای عملی (رمزگردانی و استنتاج) و فرایندهای اجرایی (تنظیم اهداف، مدیریت اهداف و نظارت) در حافظه فعال رخ میدهند؛ بنابراین اگرچه فرایند استنتاج مهم است، اما این فرایند در فضای محدود حافظه فعال رخ میدهد؛ بنابراین تفاوتهای افراد در بهکارگیری راهحلها و روشها بازتابی از عملکرد حافظه فعال آنهاست (لهمان[۱]، ۲۰۰۱).
تئوریهای جدید حافظه فعال تفاوت زیادی با مفهوم قدیمی حافظه کوتاهمدت دارند؛ که این تفاوت ریشه در ماهیت غیرفعال اطلاعات در حافظه کوتاهمدت و ماهیت فعال و دستکاری مداوم اطلاعات در حافظه فعال دارند.
وقتیکه به حافظه فعال با این رویکرد (رویکرد فضای ذهنی فعال توأم با دستکاری ذهنی و بازداری اطلاعات نامربوط و سازماندهی و حرکت منعطفانه بین حالات تفکر) نگاه میشود ارتباط و همبستگی بالای آن با فرایند استدلال زیاد عجیب به نظر نمیرسد.
در حقیقت تکالیف حافظه فعال در مطالعهی کیلونن و کریستال بهطور ویژهای بازتاب مفهوم حافظه فعال بدلی در استفاده از هردو عامل نگهداری و انتقال بودند (لهمان، ۲۰۰۱)؛ بنابراین مسئولیت تکالیف استدلال به عهده حافظه فعال است چونکه این تکالیف بهصورت همزمان نیازمند نگهداری و انتقال و تغییر اطلاعات هستند.
این تکالیف نهتنها یک بار شناختی برای ظرفیت توجهی تحمیل میکنند بلکه نیازمند یک فرایند بازبینی برای محو کردن ردهای حافظه و راهبردی برای تازه کردن آنان است. (لهمان، ۲۰۰۱).
فرایند مونتاژ کردن یک فرایند ضروری در استدلال سیال است. در طی فرایند استدلال سازماندهی یک سری اقدامات آشکار یا توالی یکسری فرایندهای شناختی رخ میدهد.
این توانایی بهخصوص در حل مسائل جدید بسیار مهم است. این فرایند یک توانایی حیاتی، توانایی تجزیه مشکلات پیچیده به آسان و توانایی مدیریت سلسله اهداف و خرده هدفهاست که بهوسیله این تجزیه صورت میپذیرد. بهبیاندیگر این فرایند یک نقشه منظم برای حل مشکلات است (لهمان، ۲۰۰۱).
در مقام مقایسه تکالیف پیچیده حافظه فعال نسبت به تکالیف ساده پیشبینی قویتری از استدلال سیال به ما میدهند (کنوی و همکاران، ۲۰۰۵). بااینحال پژوهشهای اخیر نشان میدهد که این یافته تنها برای تکالیف فراخنای کلامی ساده که طولانی نیستند صدق میکند (کین و همکاران، ۲۰۰۴).
اگر و اینزورث بارها در پژوهشهایشان نشان دادند که تکالیف فراخنای ساده که طولانی هستند همبستگی بالای با اندازهگیریهای استدلال سیال دارند. همچنین کین و همکارانش متوجه شدند که تکالیف فراخنای ساده به همراه محرکهای فضایی (که درواقع نقش پیچیده کننده رادارند و آن تکلیف را به شکل یک تکلیف پیچیده درمیآورند) همبستگی بالایی با استدلال سیال دارند.
یافتههای اخیر پیامدهای مهمی برای نظریههای ارتباط بین استدلال سیال و حافظه فعال دارد. بااینحال واریانس تکالیف فراخنای ساده به همراه محرکهای فضایی و تکالیف فراخنای ساده با لیست طولانی مشابه واریانس تکالیف پیچیده نیست. تکالیف ساده همراه با محرکهای فضایی عامل اساسی بخش قابلتوجهی از واریانس استدلال سیال هستند؛ و مابقی واریانس ملاحظه شده مربوط به تکالیف ساده طولانی و تکالیف پیچیده بود.
با توجه به یافتههای فوق در یک نگاه اجمالی به نظر میرسد که فراخنای فضایی مکانیزمی است که برای استدلال سیال مهم است و برای تکالیف پیچیده چندان مهم نیست؛ اما با بررسیهای بیشتر در نوع تکالیف متوجه میشویم که فراخنای فضایی ساده سبب دامنه واریانس عمومی در استدلال سیال نیست (کنوی و همکاران، ۲۰۱۲).
اگر و اینزورث (۲۰۰۶) پژوهش مشابهی را انجام دادند؛ و در این پژوهش از تکالیف پیچیده و ساده طولانی و کوتاه و استدلال سیال استفاده کردند. نتایج پژوهش اگر و اینزورث حاکی از این بود که عامل ۲۲/۰ از واریانس در استدلال سیال بهوسیله تکالیف فراخنای ساده با محرکهای فضایی و تکالیف ساده طولانی بود که قابلتوجه است. بااینحال بیشترین واریانس (۷۹/۰) سهم تکالیف پیچیده بود. این نتایج نشان میدهد که تکالیف ساده طولانی با تکالیف پیچیده احتمالاً مکانیسم مشابهی دارند (کنوی و همکاران، ۲۰۱۲).
کنترل اجرایی (کنترل شناختی) مسئول سازماندهی، هماهنگی حالتهای ذهنی و فرایندی در تطابق با اهداف درونی فرد است. مطالعات زیادی همبستگی معناداری را بین استدلال سیال و کنترل شناختی با تکالیف مختلفی همچون بهروزرسانی، بازداری و هماهنگی تکالیف دوطرفه نشان میدهند (چودرسکی و نکا، ۲۰۱۲).
پرنفوذترین نظریه در باب پیوند بین کنترل اجرایی، حافظه فعال و استدلال سیال توسط اگر کان، کنوی و سایر همکارانشان ارائه گردیده است (اگر و کان، ۲۰۰۴؛ اگر ۲۰۰۲). مطابق با نظریه آنان فرایندهای اجرایی بر تکالیف حافظه فعال و استدلال سیال از طریق استفاده مناسب از دامنه کنترل توجهی، توجه متمرکز بر اطلاعات تکالیف سخت و تخصیص توجه به تمام اطلاعات موجود تأثیر میگزارد.
این فرایند به رفتار هدفمند اجازه میدهد تحتفشار عوامل مزاحم و پرتکننده حواس ظهور پیدا کند. پیوند پیشنهادی بین کنترل توجهی و ظرفیت حافظه فعال بهوسیله آزمونهای کارکردهای اجرایی تائید شده است (چودرسکی و نکا، ۲۰۱۲).
مطالعات تصویربرداری عصبی نشان میدهد که همبستگی قوی بین نمرات استدلال و فعالیتهای عصبی و مکانیزمهای کنترل نظیر قشر پره فرونتال و قشر سینگولیت قدامی در فعالیتهای حافظه فعال دیدهشده است. همچنین مطالعات الکتروآنسفالوگرافی نشان میدهد که افراد با ظرفیت حافظه فعال بزرگتر از افراد با ظرفیت حافظه فعال کوچکتر در فیلتر کردن عوامل مزاحم بهتر عمل میکنند (فودوکا و دوگال، ۲۰۱۱).
از لینک های مفید زیر غافل نشوید
ارتباط حافظه فعال با استدلال سیال چیست؟
نرم افزار تقویت حافظه فعال دیداری